×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

گل واژه

کشکول

× گلچینی از مطالب زیبا
×

آدرس وبلاگ من

rahajavid.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/rahajavid

داستانی از حضرت موسی

حضرت موسى علیه السلام در حالى كه به بررسى اعمال بندگان الهى مشغول بود، نزد عابدترین

مردم رفت . شب كه فرا رسید، عابد درخت انارى را كه در كنارش بود تكان داد و دو عدد انار

افتاد. رو به موسى كرد و گفت :


اى بنده خدا تو كیستى ؟ تو باید بنده صالح خدا باشى ؟ زیرا كه من مدتها در اینجا مشغول عبادت

هستم و در این درخت تاكنون بیشتر از یك عدد انار ندیده ام و اگر تو بنده صالح نبودى ، این انار

دومى موجود نمى شد!


موسى علیه السلام گفت :


من مردى هستم كه در سرزمین موسى بن عمران زندگى مى كنم . چون صبح شد حضرت موسى

علیه السلام پرسید:


آیا كسى را مى شناسى كه عبادت او از تو بیشتر باشد؟


عابد جواب داد: آرى ! فلان شخص .


نام و نشان او را گفت .


موسى علیه السلام به نزد وى رفت و دید عبادت او خیلى زیاد است . شب كه شد براى آن مرد

دو گرده نان و ظرف آبى آوردند. عابد به موسى علیه السلام گفت :


بنده خدا تو كیستى ؟ تو بنده صالح هستى ! چون مدتهاست من در اینجا مشغول عبادت هستم و

هر روز یك عدد نان برایم مى آمد و اگر تو بنده صالحى نبودى این نان دومى نمى آمد و این ، به

خاطر شماست . معلوم مى شود تو بنده صالح خدایى .


حضرت موسى علیه السلام باز فرمود:

من مردى هستم در سرزمین موسى بن عمران زندگى مى كنم !

سپس از او پرسید:

آیا عابدتر از خود، كسى را سراغ دارى ؟


گفت :

آرى ! فلان آهنگر یا (دهقان ) در فلان شهر است كه عبادت او از من بیشتر است .

حضرت موسى با همان نشان پیش آن مرد رفت ، دید وى عبادت معمولى دارد، ولى مرتب در ذكر

خداست .


وقت نماز كه فرا رسید، برخاست نمازش را خواند و چون شب شد، دید در آمدش دو برابر شده ،

روى به حضرت موسى نمود و گفت :


تو بنده صالحى هستى ! زیرا من مدتها در اینجا هستم و درآمدم همیشه به یك اندازه معین بوده و

امشب دو برابر است . بگو ببینم تو كیستى ؟

حضرت موسى همان پاسخ را گفت : من مردى هستم كه در سرزمین موسى بن عمران زندگى مى

كنم .

سپس آن مرد درآمدش را سه قسمت نمود. قسمتى را صدقه داد و قسمتى را به مولا و صاحبش

داد و با قسمت سوم غذا خرید و با حضرت موسى علیه السلام با هم خوردند. در این هنگام

موسى علیه السلام خندید.


مرد پرسید:


چرا خندیدى ؟


موسى علیه السلام پاسخ داد:


مرا راهنمایى كردند عابدترین انسان را ببینم ، حقیقتا او را عابدترین انسان یافتم . او نیز دیگرى

را به من نشان داد، دیدم عبادت او بیشتر از اولى است . دومى نیز شما را معرفى كرد و من فكر

كردم عبادت تو بیشتر از آنان است ولى عبادت تو مانند آنان نیست !


مرد: بلى ! درست است ، من مثل آنان عبادت ندارم ، چون من بنده كسى هستم ، آزاد نیستم ،

مگر ندیدى من خدا را ذكر مى گفتم . وقت نماز كه رسید تنها نمازم را خواندم ، اگر بخواهم

بیشتر به عبادت مشغول شوم به درآمد مولایم ضرر مى زنم و به كارهاى مردم نیز زیان مى رسد.


هنگامى كه حضرت موسى به وطن بازگشت عرض كرد:

بار خدایا! این مرد چگونه به آن مقام والا نایل گشته است ؟


خداوند فرمود:


این بنده ام بر بلاى من شكیبا، به مقدراتم راضى و بر نعمتهایم سپاسگزار است


پنجشنبه 24 شهریور 1390 - 9:46:32 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


الفبای زندگی


برایت من خدا را آرزومندم


هر اتفاقی که می افته به نفع شماست


صد حقیقت بسیار زیبای زندگی


برای هرروز رازی از عشق


مناجات علی در مسجد کوفه


بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد


فرشته ای به نام مادر


قطاری به سوی خدا


صادق باشیم یا بازیگر


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

1280126 بازدید

313 بازدید امروز

418 بازدید دیروز

3432 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements